گروه پژوهشی مطالعات آینده علم و فناوری، مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، تهران
10.22034/jstp.2021.13921
چکیده
ملتها در شرایط بحرانی به دانشمندانشان پناه میبرند. در بحرانهای اقتصادی از یک اقتصاددان انتظار دارند با چوب جادو اوضاع را سروسامان بدهد. در شیوع پاندمی گوشبهفرمان تجویز پزشک میشوند و در زمانهای آرامش و در صلح به افتخارات دانشمندانشان میبالند. اما آیا نظام حاکم بر نهاد علم دانشمندپرور است؟ آیا دغدغه پژوهشگر بر کشف ناشناخته ارج نهاده میشود؟ یا از او انتظار میرود بهمثابه یک کارمند، معادل ساعات حضور و انجام اموری روزمره نظیر تدریس در کلاس درس حقوق ماهیانه دریافت کند؟ یا در مقابل تصمیمات بالادست سر تعظیم فرود آورد؟ اگر چنین باشد، نهاد علم همانند یک کارخانه، از یک سمت دانشآموختگان دانشگاه را بهعنوان عضو هیئتعلمی ورودی دریافت میکند که طی دوران خدمت از مرتبهای به مرتبه بالاتر ارتقاء مییابند و دانشآموختگانی را به جامعه تحویل میدهند تا صنعت دانشگاه از حرکت بازنایستد. اشاره به این نکته در ایجاد ادبیات مشترک راهگشا است که عضویت هیئتعلمی و حتی ارتقاء به مرتبه استاد تمام، مترادف دانشمند بودن در تعریف متعالی آن نیست. دانشمند بودن فراتر از آییننامههای ارتقاء است. دانشمند در خدمت جامعه است و نیاز بشر به دانستن و زندگی بهتر را آرمان خود میداند نه همگام ساختن خود با آییننامهها. دانشمند اعتبار خود را از اجتماع علمی میگیرد نه آییننامهها. اینچنین است که یک پژوهشگر جوان میتواند یکشبه ره صدساله برود. این طبیعت با ساختار کارمندمحور که مبتنی بر ارزیابی نتایج ملموس و شهودی نظامهای اداری مرسوم است، تعارض دارد. ارزش نهادن به پژوهش و پژوهشگر، مترادف سرمایهگذاری یک ملت برای آیندهای روشنتر است. مثل آموزش و به خدمت گرفتن نیروهای امدادی برای شرایط بحرانی. هیچ مدیر با درایتی آتشنشانها را مرخص نمیکند، چون در ماه گذشته هیچ مأموریتی انجام ندادهاند. همانطور که آمادگی و توانمندی یک آتشنشان در چارچوبی متفاوت از یک کارمند سنتی ارزیابی میشود، ارزیابی کیفیت پژوهش و پژوهشگر نیز اصول و قواعد خود را میطلبد. اگر نظام اداری کشور به دنبال پیادهسازی الگوهای سلسله مراتبی در نهاد علم است، این رویه، نشانهای است از قطع یا اختلال در ارتباط عالِم با جامعه. اگر در یک دانشگاه، ستاد از حضور غیرمنظم عضو هیئتعلمی به ستوه آمده و درصدد ایجاد آییننامههایی برای الزام به حضور فیزیکی عضو هیئتعلمی است، یعنی یا فعالیت او را بیاثر میپندارد یا گفتمان و فهم مشترک از اثربخشی پژوهش ایجاد نشده است. زیرا اگر به زبان هم نیاید، پرسشی از ذهن هر عضو جامعه و صاحب مسئلهای میگذرد و آنهم اینکه، نتیجه پژوهشهای علمی کجا مؤثر واقع شد؟ اگرچه طرح چنین پرسشی خود محل مناقشه است و همانطور که اشاره شد در چارچوبهای ارزیابی مرسوم نمیگنجد، اما باید اشاره کرد که ترویج مطالبه گری یک گام روبهجلوست که با شکلگیری گفتگو میتواند به فهم و چشمانداز مشترک بیانجامد. اگرچه اثربخشی نظام علمی ابعاد گوناگونی دارد، در این نوشتار از دو منظر به نقد و بررسی سیاستهای حال حاضر در کشور خواهم پرداخت. نخست فرآیند گذار از دانشگاه سنتی به سمت دانشگاه درآمدآفرین که در راستای برداشتی تقلیلگرایانه از استقلال دانشگاه آنهم تنها در بعد اقتصادی آن است. و سپس به نگاه کمیت گرا در نظام ارزیابی اعضاء هیئتعلمی اشارهای میکنم. بر این باورم که اگر به گفتگو بنشینیم و چالشهای اصلی نهاد علم را عمیقاً و بهدوراز تعارض منافع به بحث بگذاریم، پرسشهای اساسی سر بر خواهند آورد. پرسشهای صحیح به سیاستها و راهبردهای منسجم و آیندهنگر ختم خواهند شد.